از آدم ها دلگیرم
که خوب های خودشان را از بد تو ، مو شکافی میکنند
و بدهایشان را در جیب های لباس هایی
که دیگر از پوشیدنش خجالت میکشند ، پنهان میکنند
از اینکه ژست یک کشیش را میگیرند وقتی هوای اعتراف داری
و درد هایت را که میشنوند ...
خیالشان راحت میشود هنوز میتوانند کمی خودشان را از تو
کشیش تر ببینند
از آدم ها دلگیرم
وقتی تمام دنیایشان اثبات کردن است
همین که گیرت بیاورند
تمام آنچه را که نمی توانند به خورد خودشان دهند به تو اثبات می کنند
به کسی غیر از خود ، برتری هایشان را آویزان کنند
تا از دور به کلکسیون افتخاراتشان نگاه کنند
و هر بار که ایمانشان را از دست دهند ، آنقدر امین حسابت میکنند
که تو را گواه میگیرند
ایمانشان که پروار شد با طعنه میگویند
این اعتماد به نفس را که از سر راه نیاورده ام
از آدم ها عجیب دلگیرم
از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند
و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی
و تو را هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند ... هی توصیف کنند
خنده ات بگیرد که چقدر شبیهشان نیستی
دردشان بیاید ... و انتقامش را از تو بگیرند ...
تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیهشان نیست
از آدم ها دلگیرم
که گرم میبوسند و دعوت میکنند
سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند
دلت ....
دلت که از تمام دنیا گرفته باشد.تنها به درد بازگشت به زادگاهت میخوری
دلم گرفته است ... همین را هم میخوانند و باز خودشان
را آن مسافر آخر قصه حساب میکنند
زیاد سخت نگیر ... همه هم اینطوری که میگی نیستنا
سلام
از اینکه دیر به دیر به نظرات و محبت شما جواب می دهم عذرخواهی می کنم مثل همیشه مطالب زیبای شما را خواندم ...
خوشحال و خرسندیم که در کنار ما هستید منتظر مطالب و نظرات بعدی شما هستم و مشتاقانه مطالبتان را به ذهن سپرده برایتان بهترین ها را ارزومندم
اگه گفتین تنها شباهت آدما باهم دیگه چیه؟؟
گفتی که دگر در تو چنان حوصله ای نیست، گفتم که مرا دوست نداری گله ای نیست، رفتی و خدا پشت و پناهت به سلامت، بگذار بسوزد دل من مسئله ی نیست
همه در گیر خودند و همه در خود ها گم !!
چه کسی ما را یافت؟
چه کسی چشم براه می ماند
چه کسی غصّه ی غم های مرا کم دارد
غم بی مهری دل های یخی
غم این کوچه ی بُن بستِ گِلی
کوچه هارا همه شب
غسل اشک خواهم داد
کوچه هارا به قدم های دلم خواهم خواند
باز آن پیر زن کوچه ی رسوایی چه دل تنگ من است
آی ......دوره گرد........ نام مرا جار نزن
ای خدا را تو قسم بر در و دیوار نزن
پچ پچ و همهمه ایی می آید
چه کسی نام مرا می خواند
چه کسی گفت که من؟!
پشت دیوار ...
سلام
وممنون
چقدر جالب بود..واقعا از آدم ها دلگیرم..که گاهی می خواهند برتری وبزرگی خودشان را به رخ آدم بکشند..از آدمها دلگیرم..زود کینه به دل می گیرند ودر انتظار انتقام هستند..واز آدمها دلگیرم...مارا برای خودمان نمی خواهند..وبرای سود ومنفعت خود می خواهند اگه بتوانی نیازهایشان را برآورده کنی..........
باد ها میوزند ....و شنها را جابجا میکنند
اما صحرا همیشه صحرا میماند...
این است افسانه جاودانگی عشق!!!!
موفق باشید
سلام
آپمممممممممممم
میپسندم هرچی مینویسی!
راستی اگه منظورت همین عکساس که موقه ی نظر گذاشتن نشون میده همین بالا توضیح داده
اونجا که نوشته:
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
راهنماشم کامله!
شاید همه اینجور نباشند!!
مطالب وبلاگتون جالبه
دلم واسه اون روزایی تنگ شده ؛ که کسی رو دوست نداشتم .... چه خوب بود اون بی خیالی ها ... !!!
از آدم ها دلگیرم
که گرم میبوسند و دعوت میکنند
سرد دست میدهند و به چمدانت نگاه میکنند
دلت ....
دلت که از تمام دنیا گرفته باشد.تنها به درد بازگشت به زادگاهت میخوری
دلم گرفته است ... همین را هم میخوانند و باز خودشان
را آن مسافر آخر قصه حساب میکنند
سلام مجدد این قسمتش واقعا عالی بود منم دلگیرم.