هم راه بسیار است اما هم دمی نیست مثل تمام غصه ها،این هم غمی نیست دل بسته ی اندوه دامن گیر خود باش از عالم غم دل رباتر عالمی نیست کار بزرگ خویش را کوچک مپندار از دوست،دشمن ساختن کار کمی نیست چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت: انسان فراوان است اما ادمی نیست در فکر فتح قله ی قافم که انجاست جایی که تاامروز بر ان پرچمی نیست.
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند ...به جز مداد سفید... هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند : تو به هیچ دردی نمی خوری ... یک شب که مداد رنگی ها... توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد... ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی... جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد....................... .
با اینکه در خطوط نفس هایم حضور داری و نگاه مستم جز تو را جستجو نمی کند ، با اینکه خورشید مهربانی ات روشن افزای همیشگی دل من است ، اما هنوز هم مشتاقم تا بدانم هنوز هم حاضری همه غم هایم را با یک لبخند عوض کنی ؟ تا آرامشی شبیه یک شامگاه کویری همه وجودم را فرا بگیرد ... این روزها دوست دارم تسبیحی از ستاره به دست بگیرم و نام تو را که ذکر هر شب من است تکرار کنم ... بیشتر به فکر دل بی قرار من باش !
علیک سلام بابا خوبی ؟ بی معرفت کجایی؟ همش از خودم میپرسیدم چرا ؟چی شد که یهویی جنوبی ما بی خداحافظی غیبش زد فقط از خدا میخوام هر جا که هستی سلامت و موفق باشی.
هم راه بسیار است اما هم دمی نیست
مثل تمام غصه ها،این هم غمی نیست
دل بسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دل رباتر عالمی نیست
کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست،دشمن ساختن کار کمی نیست
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت:
انسان فراوان است اما ادمی نیست
در فکر فتح قله ی قافم که انجاست
جایی که تاامروز بر ان پرچمی نیست.
سلام خوبی؟توی نظر سنجی شرکت کردی؟
سلام
بسیار زیبا و عالی
سپاسگزارم از افکار و آثار خوبتان.
سلام.
اگه ناظر این امتحان خدا باشه اصلا دلت نمیاد تقلب کنی
منتظر حضور شما در وبلاگ هستم.
خیلی خوشحالم از اینکه برگشتی برای نوشتن
سلام
ممنونم...زیادی کم پیدایت..
خوشحالم کردید...
زندگی فقط باید زندگی کرد..وتو سختی ها ومشکلات باید صبور باشیم وتوکل بر خدا کنیم..
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ، ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ
موفق باشید
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند ...به جز مداد سفید...
هیچ کسی به او کار نمی داد...همه می گفتند :
تو به هیچ دردی نمی خوری ...
یک شب که مداد رنگی ها...
توی سیاهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفید تا صبح کار کرد...
ماه کشید...مهتاب کشید...و آنقدر ستاره کشید که
کوچک وکوچک و کوچک تر شد... صبح توی جعبه ی مداد رنگی...
جای خالی او...با هیچ رنگی پر نشد....................... .
سلام
آپم[لبخند][گل]
سلام محبوبه جون.خوبی عزیزم؟مرسی که لینکم کردی تو هم لینک شدی
سلااااااااااااام
خوبی؟
این پستت خیلی خوب بود
کوتاه و مفید
با اینکه در خطوط نفس هایم حضور داری و نگاه مستم جز تو را جستجو نمی کند ، با اینکه خورشید مهربانی ات روشن افزای همیشگی دل من است ، اما هنوز هم مشتاقم تا بدانم هنوز هم حاضری همه غم هایم را با یک لبخند عوض کنی ؟
تا آرامشی شبیه یک شامگاه کویری همه وجودم را فرا بگیرد ...
این روزها دوست دارم تسبیحی از ستاره به دست بگیرم و نام تو را که ذکر هر شب من است تکرار کنم ...
بیشتر به فکر دل بی قرار من باش !
سلام آنه..
خوبی..
علیک سلام بابا خوبی ؟ بی معرفت کجایی؟ همش از خودم میپرسیدم چرا ؟چی شد که یهویی جنوبی ما بی خداحافظی غیبش زد
فقط از خدا میخوام هر جا که هستی سلامت و موفق باشی.
دلی دارم جهانی درد با او
حدیث مردم نامرد با او
هنوز از نو بهارانش خبر نیست
زمستانی همیشه سرد با او
سلام وب خوبی دارین خوشحال میشم یه سری هم به من بزنین؟؟؟
زندگی باغی است
که با عشق باقی است
مشغول دل باش
نه دل مشغول
بیشتر غصه های ما از قصه های خیالی ماست
پس بدان اگر فرهاد باشی...همه چیز شیرین است.