همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی


همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن


پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشد


افسوس... آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم

تو که در باور مهتابی



تو که در باور مهتابی عشق
رنگ دریا داری

فکر امروزت باش
به کجا می نگری

زندگی ثانیه‌ای است
وسعت ثانیه را می‌فهمی؟

در شبی مهتابی
می‌شود در دل این ثانیه باران بشویم

وز دلی غمزده در بستر عشق
عقدها بگشائیم
گره از کار کسی باز کنیم

و تمامیت دنیامان را
از نم عاطفه لبریز کنیم

می شود مثل نسیم
بال در بال پرستو با شوق

بوسه بر قلب شقایق بزنیم
می شود غرق محبت بشویم

خودمان را به خدا بسپاریم
قلبمان را به صمیمیت عشق

دلمان را به امید
می‌شود همدم تنهائی یک دل بشویم

بودنت تنها نیست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را

زندگی ثانیه ای است
وسعتش را دریاب
می‌شود در دل این ثانیه کامل بشویم

کیمیاگر


 کیمیاگــری چیره دست

ستاره مــرا

به آسمان تو دوخته است

و فرشته ای بی نام و نشان

بال مــــرا

به دست های تو بستـه است

هـم از این روســت

که در فصل هـای جادویـی

خیل پرندگـان دریایــی

از منظــر چشم های من

در هــوای آسمان تو


پــرواز خواهند کـــرد


نان ماشینی

آسمان تعطیل است

بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس
هق هق گریه ی خود را خوردند
من دلم می خواهد

دستمالی خیس

روی پیشانی تب دار بیابان بکشم

دستمالم را اما افسوس

نان ماشینی

در تصرف دارد

......

......

......

آبروی ده ما را بردند!

                        قیصر امین پور

مادر

آرام و بی صدا

مثل پری شناور در باد

یا مثل سایه پشت سرم راه می روی

و دفتر و مداد و کتابم را

که در کف اتاق پراکنده اند

از روی فرش کوچمکان جمع می کنی

بی آنکه گرد هیچ صدایی

بر لحظه سرودن من سایه افکند

آرامش حضور تو عطر خیال را

بر خلسه وار خلوت من می پراکند

                                  قیصر امین پور