ادبستان

دیروز میگفتم :

مشقهایم را خط بزن … مرا مزن

روی تخته خط بکش … گوشم را مکش

مهر را در دلم جاری بکن … جریمه مکن

هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون ..

مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر
مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

ای اهل زمین


دلخوش عشق شما نیستم من ای اهل زمین

عشق را در آسمان قلب و روح من ببین

عشق من در ذهن و در جان من است

عشق من تنها خدای ِ آسمان روشن است

عشق من یادش بود آرام دل ،

یاد او هر غصه ای را مرهم است

گر، به او دل خوش بدارم روز و شب

جان خسته کی فتد در تاب و تب ؟

گر سزاوار ره کویش شوم

فارغ از دنیا شده ، سویش روم

دل زقید بندها وا میشود

در بهشت اولینش باز ماوا میشود

مرغ دل تنها سبکبال و رها

رو بسوی عرش اعلا میشود

نمی دانم در کجای دنیا هستم

تکیه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم آنچنانم که نمی دانم در کجای دنیا هستم حال دریا 

 

  آرام و آبی است حال جنگل سبز سبز است من که رنگم را باران شسته است در چه حالی ایا  

 

هستم ؟ کوچ مرغان را می بینم موج ماهی ها را نیز حیف انسانم و می دانم تا همیشه تنها  

 

هستم وقت دل کندن از دیروز است یا که پیوستن بر امروز من ولی در کار جان شستن از غبار  

 

فرداهستم صفحه ای ماسه بر می دارم با مداد انگشتانم می نویسم من آن دستی که رفت از 

 دست شما هستم مرغ و ماهی با هم می خندند من به چشمانم می گویم زندگی را میبینی  

بگذار این چنین باشم تا هستم (محمد علی بهمنی)

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم


بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود

ما خدا را با خود سر دعوا بردیم

و قسم ها خوردیم

ما به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم

و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم

از شما می پرسم

ما که را گول زدیم ؟


(دکتر شریعتی)

تبار تیره انسان



دیگر تبار تیره انسان برای زیست
 محتاج قصه های دروغین خویش نیست
 ما ذهن پاک کودک معصوم را
 با قصه های جن و پری
و قصرهای نور
 آلوده می کنیم
ایا هنوز هم
دلبسته کالسکه زرینی ؟
 ایا هنوز هم
 در خواب ناز قصر های طلایی را
می بینی ؟


(حمید مصدق)