همه
قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند ،
بعضی از
قراردادها وعهد ها را روی قلب می نویسند ...
حواست به این
عهد های غیر کاغذی، بیشتر باشد
شکستنشان
یک آدم را می
شکند . . .
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود ... !
قصه ی سوختن و ساختن..
یک قصه ی تکراری ست
سوزاندن اما...
قصه ای ست که هیچکس جرأت روایتش را ندارد !
همه
قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند ،
بعضی از
قراردادها وعهد ها را روی قلب می نویسند ...
حواست به این
عهد های غیر کاغذی، بیشتر باشد
شکستنشان
یک آدم را می
شکند . . .