روزهای خوب...

شاید امروز نه ؛  

اما من ایمان دارم که سرانجام همه چیز درست خواهد شد ...  

آری ، روزهای خوب خواهند آمد .

زندگی...

زندگی مسابقه و امتحانیه که با تقلب در اون ؛ 

فقط بازنده میشیم .

گرگ گله...

چرا جوری زندگی کردم که انگار ... بگذریم.


گرگ اجل یکایک از این گله می برد


                          وین گله را ببین که چه آسوده می چرد!

خدا را نشانم دهید

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت : ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد ! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت : تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

غفلت...

فکر میکنم تازه داریم مثل هم میشویم ...

او در نمازش غافل بود ؛

من هم در نمازم غافلم ،

او از غیر خدا ؛

من از خدا ،

و من فکر میکنم ، فکر میکنم ؛ و فکر میکنم ...

همین جورها که پیش برود

من از غیر خدا 

و او از خدا می شود