چرا غصه؟ چرا؟



آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز 


مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد !


یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت !


بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید


و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت


تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست


ماه من غصه چـــــرا ؟


تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست !


ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن


کار آن هایی نیست که خدا را دارند...


ماه من! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید


یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست


با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست !


او همانی است که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد...


او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد...


ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است...


این همه غصه و غم این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند


همه را با هم و با عشق بچیــن...


ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا


و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت


و چــــــرا غصه؟ چـــــرا ؟

                              تقدیم به فرزانه ی عزیزم

گل و خار...چه حکمتی ست


وقتی نگاه می کردم

از گل به خار رسیدم

با خود گفتم

پروردگارا ؟

چه فلسفه ای ست

در این همسایگی

و چه حکمتی ست

در این بیگانگی


( مسعود فردمنش )


پرسش

آسمان را بارها
با ابرهایی تیره تر از این
دیده ام
اما بگو
ای برگ!
در افق این ابر شبگیران
کاین چنین دلگیر و بارانی ست
پاره اندوه کدامین یار زندانی ست؟
                                 شفیعی کدکنی

وایسا دنیا من می خوام پیاده شم

خواستم زندگی کنم راهم را بستند، ستایش کردم گفتند خرافات است، عاشق شدم گفتند دروغ است، گریستم گفتند بهانه است ، خندیدم گفتند دیوانه است،دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم

                                                                                                   دکترشریعتی

شازده کوچولو

تکه هایی از کتاب شازده کوچولو:

روباه گفت:آدم ها همه چیز را همین جور حاظر آماده از دکان ها می خرند .اما چون دکانی نیست که  دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست...

روباه گفت:آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند اما تو نباید فراموشش کنی.تو تا زنده ای نسبت به آنی که اهلی کرده ای مسئولی.تو مسئول گلتی...(خطاب به شازده کوچولو)

شازده کوچولو:آدم ها... می چپند تو قطارهای تندرو اما نمی دانند دنبال چه میگردند.این است که بنا می کنند دور خودشان چرخک زدن.