رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هرکس مرا می بیند از دور می گوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری! اما من مثل هر روزم با آن نشانیهای ساده و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس می کنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس می کنم از روزهای پیش قدری بیشتر این روزها را دوست دارم گاهی - از تو چه پنهان - با سنگها آواز می خوانم و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم این روزها گاهی از روز و ماه و سال ، از تقویم از روزنامه بی خبر هستم حس می کنم گاهی کمی کمتر گاهی شدیدا بیشتر هستم حتی اگر می شد بگویم این روزها گاهی خدا را هم یک جور دیگر می پرستم از جمله دیشب هم دیگر تر از شبهای بی رحمانه دیگر بود : من کاملا تعطیل بودم اول نشستم خوب جورابهایم را اتو کردم تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم با کفشهایم گفتگو کردم و بعد از آن هم رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم و سطر سطر نامه ها را دنبال آن افسانه ی موهوم دنبال آن مجهول گشتم چیزی ندیدم تنها یکی از نامه هایم بوی غریب و مبهمی می داد انگار از لابه لای کاغذ تا خورده ی نامه بوی تمام یاسهای آسمانی احساس می شد دیشب دوباره بی تاب در بین درختان تاب خوردم از نردبان ابرها تا آسمان رفتم در آسمان گشتم و جیبهایم را از پاره های ابر پر کردم جای شما خالی ! یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد یک پاره از مهتاب خوردم دیشب پس از سی سال فهمیدم که رنگ چشمانم کمی میشی است و بر خلاف سالها پیش رنگ بنفش و ارغوانی را از رنگ آبی دوست تر دارم دیشب برای اولین بار دیدم که نام کوچکم دیگر چندان بزرگ و هیبت آور نیست این روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی دانم گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک یک روز کامل جشن می گیرم گاهی صد بار در یک روز می میرم حتی یک شاخه از محبوبه های شب یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است گاهی نگاهم در تمام روز با عابران ناشناس شهر احساس گنگ آشنایی می کند گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می کند اما غیر از همین حس ها که گفتم و غیر از این رفتار معمولی و غیر از این حال و هوای ساده و عادی حال و هوای دیگری در دل ندارم
رفتار من عادی است
قیصر امین پور
محبوبه
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ
اپیم بیاااااااااااااااااااااااااااااا
سلام
خدا رحمت کنه واقعاْ قیصر امین پور رو
متن های جالب و زیبایی داره
سلااااااااااام... وب خیلی خیلی دوست داشتنی داری...
یکی دوبارم قبلا بهت سرزدم ولی اینقدر گرفتار بودم که حتی فرصت ارسال کامنت رو نداشتم!!!
به وب تازه من هم سر بزن... قول مردونه میدم بهت بد نگذره... منتظرم...
شعر قشنگی بود...
سلام
بسیار زیبا...
روحش شاد!
هراس من همه از مردن در سرزمینی است که مزد
گورکن از بهای آزادی بیشتر باشد«چگوارا»
سلام..ممنونم..
وشرمنده ...
وای چه شعری از قیصر امین پور که دیروز هم تولدش بود.....
رفتار من عادی است..چقدر زیبا بود..واقعیت های زندگی..گاهی آنقدر با یه آهنگ غمگین شاد میشیم..وگاهی خدا را یکجور دیگر می پرستیم..
خیلی قشنگ بود..
سفر به خیر گل من که میروی با باد
ز دیـده مـیـروی امـا نـمی روی از یـاد ...
روحش شاد...
بازم ممنون....................در پناه خدا..شاد وسلامت باشیــــــــــــــــــد...
مگر کهنه شد رسم عهد الست...؟
بیایید تجدید بیعت کنیم..
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
" بیا عاشقی را رعایت کنیم"
چی شد پس؟ لیست پایانامه ها رو احتیاج نداری؟
سلام آجی تو کجایی؟
نمیای یه سر به من بزنی؟